معنی وفاق و هماهنگی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
وفاق. [وِ] (ع مص) موافقه. سازگاری کردن. (غیاث اللغات). سازواری کردن. (منتهی الارب). سازواری کردن و همراهی کردن. || (اِمص) سازواری و همراهی و یک دلی. یک دلی ویک جهتی. ضد نفاق. سازش. (ناظم الاطباء):
تا هست خلاف شیعی و سنی
تا هست وفاق طبعی و دهری.
منوچهری.
از وفاق ادریس بررفت از زمین برآسمان
وز خلاف ابلیس دررفت از بهشت اندر سقر.
سنایی.
|| محبت و اتفاق. (غیاث اللغات). اتحاد و اتفاق. || معاهده. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(و) [ع.] (مص م.) سازگاری کردن، همکاری کردن.
فرهنگ فارسی هوشیار
سازگاری، مهر، یگانگی (مصدر) سازواری کردن همراهی کردن، (اسم) سازواری همراهی یکدلی مقابل نفاق:. . . . . تا باشد که ببرکت این وفاق و اتفاق دام از جای بر گرفته شود.
هماهنگی
توافق وتناسب وارتباط چندصدای مختلف درآن واحد. توضیح بشر سر رشته این علم را در طبیعت پیدا کردن و در صدد تکمیل و تدوین آن بر آمده تا علمی جداگانه شده است. اولین کنجکاوی انسان برای پیدا کردن هماهنگی اصوات در قرون وسطی شروع شده و رفته رفته ترقی کردن تاآنکه در قرن هفدهم میلادی تدوین شده و موسیقیدانهای بزرگ اروپایی قطعات موسیقی خود را بوسیله تکمیل این فن مقبول و پسندیده تر از ترکیبات سابق کردند. عنصر اصلی این علم توافقهاست و آنها چند نوت مختلف است که در یک آن با هم شنیده میشود. توافقها ممکن است از دو یا سه یا چهار یا پنج صدای مختلف تشکیل شود و دراین صورت توافقات دو صدایی و چهار صدایی و پنج صدایی موسوم میشود، اتحاداتفاق.
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارتباط، تناسب، توافق، ربط، سازواری، موافقت، همآهنگی، همراهی، یکدلی، یکسانی،
(متضاد) نفاق
فرهنگ فارسی آزاد
وِفاق، موافقت و همراهی، سازگاری و همکاری و همفکری، اتفاق در رأی و عمل، قبول و رضایت،
وُفّاق، همراهان صَدِِیق (از لغتنامه اسرار ربّانی)،
فارسی به ایتالیایی
accordo
فرهنگ عمید
با یکدیگر همکاری کردن، اتحاد،
سازگاری، سازواری،
معادل ابجد
324